جدول جو
جدول جو

معنی دندان فشردن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان فشردن
(لُ شُ دَ)
دندان افشردن. دندان افشاردن. دندان بر دندان فشار دادن. (یادداشت مؤلف).
- دندان به هم فشردن، در حالت خشم و نفرت فشار دادن دندانهای زیرین و زبرین بر هم:
از بس فشرده ام به هم از جور روزگار
دندان من چو بخیه به دندان نشسته است.
کلیم (از آنندراج).
، با دندان فشار دادن بر، تحمل. بردباری. شکیبایی نمودن. (یادداشت مؤلف) : روباه بر این عقوبت نیز دندان بیفشرد. (سندبادنامه ص 328) ، پافشاری و مقاومت کردن. رجوع به دندان افشاردن شود.
- دندان بر (به) جگر (بر دل، به دل) فشردن، دل بر هلاک نهادن و جرأت بر کار دشوار نمودن. (از غیاث) (از آنندراج) :
دندان به دل چگونه فشارم که می شود
لب باز کردنت پر پرواز بوسه را.
صائب (از آنندراج).
آسوده هرکه ترک حرام و حلال کرد
دندان فشرد بر دل و تن را خلال کرد.
قاسم مشهدی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب ’دندان بر جگر... گذاشتن’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ کَ دَ)
دندان فشردن. مقاومت و پافشاری کردن: مادرش زره بر وی راست می کرد...و می گفت دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی به پالوده خوردن فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). رجوع به دندان فشردن و دندان فکندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
بیرون کردن دندان. برآوردن دندان. (یادداشت مؤلف). دندان گرفتن. برکندن دندان و دوا کردن او را. (آنندراج) :
زمانه بهر چه دندان کشد ز کام صدف
اگر نه با دهنت لاف زد ز بدگهری.
مخلص کاشی (از آنندراج).
شد کند از ملایمت من زبان خصم
دندان مار را به نمد می توان کشید.
صائب (از آنندراج).
سر اگر بر من گران باشد ز سر وامی کنم
درد دندان هرکه نتواند کشد دندان کشد.
سلیم (ازآنندراج).
هر گونه بلیه به ز مسنون گشتن
دندان بکش و منت مسواک مکش.
تأثیر (از آنندراج).
، میرزا عبدالقادر بیدل به معنی دندان برآوردن طفل بسته و این محل تأمل است. (از آنندراج) :
دوری از انس است استعدادلذتهای دهر
طفل می بردز شیر آن دم دندان می کشد.
بیدل
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دندان ریختن:
چو تیغ او شکند شیر شرزه را چنگال
چو تیر او فکند پیل مست را دندان.
امیرمعزی (از آنندراج).
، فروریختن دندان (از ترس) :
ماهی چرخ بفکند دندان
از نهنگ زبانور تیغش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). رو برتافتن. (آنندراج).
- دندان بر چیزی کردن، کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است. (از آنندراج).
، کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). دریغ داشتن. (آنندراج) :
از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع
لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند.
سراج الدین سگزی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار